نوشته های خاص

 

قُول کِه می دَهید پایَش بِایستید

مَردانِه زَنانِه فَرقی نَدارَد

هَمینکِه بِه آن عَمَل می کُنید یِک دُنیا می اَرزَد.

 

یِه بَندِه خُدایی تَعریف می کَرد می گُفت:

"قُول داد یِه مُدَّت بِرِه وُ بَرگَردِه

یِه مُدَّتِش شُد سالها

وَلی هیچ خَبری اَزَش نَشِد کِه نَشُد

وَ مَن هَنُوز هَم یِه چِشمَم بِه دَرِه وُ یِه چِشمَم بِه گُوشی."

 

اَگَر دِلِتان بِه ماندَن نیست بِرَوید خِیلی راحَت خُداحافِظی کُنید

وُ کِولِه سَردیِتان را بَردارید وُ بِرَوید

اَما وَعدِه #بَرگَشت را نَدَهید

بِخُدا دِل اَست

جُوری دَر غِیابِتان مُچالِه می شَوَد

کِه هیچ آدَمِ دیگَری نِمی تَوانَد آن را بِه حالَتِ اَوَّل بَرگَردانَد .

 

 

#سارا_مصلحت

 



نوشته های خاص

نوشته های خاص

 

دُعـــ ـــاهـــ ـــایِمـــ ـــان بـــ ـــا سَقـــ ـــفِــــ گُنـــ ـــاهـــ ـــانِمـــ ـــان بَـــ ـــرخُـــ ـــورد میکُنَنـــ ـــد

وَ مـــ ـــا

دِلمـــ ـــان را خُـــ ـــوش میکُنیـــ ـــم کِـــ ـــهـ صَلـــ ـــاح نَبُـــ ـــود .

 




نوشته های خاص

روز پزشک مبارک

فِكــــرَش را بُكُــــن
 
هَمـــــه ىِ پِـــزِشكــــان
 
بُـــوسيــــدنِ يـــار را
 
بُـــوييــــدنِ يـــار را
 
تَجــــويــز ميكَـــردَنَد !
 
 
آخ كِـــه بيمــــارى
 
عَجيـــبـــ ميچَسبيــــد .

 

#روز_پزشک_مبارک

#روز_تو


نوشته های خاص

نوشته های خاص، این یعنی زندگی

ﺗَﺠﺴُّــﻢ ﮐُـــﻦ ﮐِـﻨـــﺎﺭﺕ ﺑــﺎﺷَــــﺪ !

ﺷَـــﺐ

ﻗَﺒــــﻞ ﺍَﺯ ﺧــــﻮﺍﺏ

ﻧِﮕــــﺎﻫَــــﺶ ﮐُﻨــــﯽ

ﺗــــﺎ

ﻣُﻄﻤَﺌِـــــﻦ ﺷَــــﻮﯼ ﮐـــﻪ ﻫَســـــﺖ

ﮐـــﻪ ﻣـــﯽ ﻣــﺎﻧـــﺪ

ﺻُﺒـــﺢ ﮐــﻪ ﺑﯿــــﺪﺍﺭ ﺷَـــﻮﯼ ﻫَــــﻢ

ﻫَﻨـــــﻮﺯ

ﻫَﺴـــــﺖ !

ﮐــــﻪ ﺧــــﻮﺍﺏ ﻧﯿﺴــــﺖ

ﮐــــﻪ ﺣَﻘﯿﻘــــﺖ ﺩﺍﺭَﺩ ﺑــــﻮﺩَﻧِــــﺶ .!

 


نوشته های خاص

نوشته های خاص ، آتنا

قصه ‌ی آتنا رو به همه بگید ؛

تا نگن #هیسِ_درخشنده سیاهنمایی بود .

قصه ی آتنا رو به همه بگید ؛

تا نگن دختر اگر حجب و حیاشو حفظ کنه بهش تعرض نمیشه

و اگر حفظ نکنه مستحقه که هر گرگ گرسنه ای بهش حمله کنه .


 

 


نوشته های خاص

نوشته های خاص

من می گویم دلتنگی همین عزراییل است

بله ! همین عزراییل خودمان

همین عزراییل که هر روز به من و تو خیره میماند و می خواهد جانمان را بگیرد

فقط اسمش را عوض کرده است؛ اسمش را عوض کرده تا کارش را راحت تر انجام بده، که تمام روز زل بزند به ما

مثلا هنگامی که صبح از خانه بیرون زده ای اگر یک نفر شبیه او را در طول مسیر دیدی یا کفشهایی همرنگ کفشهای او یا عطر مورد علاقه او را حس کردی قلبت انقدر تند بزند ، انقدر تند بزند. که بخواهی سکته کنی ، بیاید و جانت را بگیرد !

اما نمی گیرد که راحت بشوی ، زجر کش می کند !

بعد از آن تمام روز فکرت را به همان لحظه مشغول می کند، انقدر فکر می کنی که می خواهد مغزت منفجر بشود ، بازهم میخاهی سکته کنی ، اما جانت را نمی گیرد که راحت شوی. !

تمام مسیر برگشت را به این فکرمی کنی که شاید بازهم اتفاق صبح دوباره تکرار بشود ، اما اینبار بیشتر دقت میکنی ، حواست را جمع میکنی که حواست پرت او نشود ، این اتفاق تا شب تکرار می شود !

شب شروع کار همین عزراییل است ، برایش هم فرقی نمی کند ، در رختخواب باشی یا موقع چک کردن تلگرام یا اصلا در خواب باشی ،می آید و دست می اندازد دور گردنت !

نفست ب شماره می افتد ، اشک در چشمانت حلقه میزند و نمی توانی داد بزنی ، فقط میدانی که دلتنگی و نخواهی مرد .

 

#محسن_صفری


نوشته های خاص

نوشته های خاص

این اصلاً خوب نیست این که
تنها پلِ ارتباطیِ قربان صدقه های بی زبانِ من ، همین تلگرامِ لعنتیست
این افتضاح است این که
همین پلِ کذایی را هم به روی قربان صدقه هایِ در به درِ من بسته اند
و این ظالمانه است این که
فیلتر_شکنِ لاکردار هم یک خط در میان ، می رود همان گورستانی که نباید .


یکی به من بگوید
من با این همه قربان صدقه که این چند روزه رویِ دستانم باد کرده
چه کار کنم ؟!

دلم برایت تنگ شده و پل هایِ ارتباطی خراب است
به تکنولوژی که ابداً اعتمادی نیست
هر بار مدل جدیدی از آن آمد ، تا جا خوش کردیم ، فیلترش کردند
ما ماندیم و چندین صباح عذاب و بلاتکلیفی
اصلاً گورِ بابایِ تکنولوژی
قرارمان هر صبح روبروی کوه ها
من به عشقت آتش روشن می کنم
و با دودش ، قربان صدقه هایم را برایت می فرستمشان هوا
تو هم .

توقعی ندارم جانِ دلم
همین که منت بگذاری و تماشا کنی کافیست
حالتِ روح و این بند و بساط ها هم لازم نیست
خیالت راحت ، تیک دوم نمی خورد
من قربان صدقه ات می روم
تو فقط تماشا کن
این بار میخواهم ساده و بی توقع عاشقت باشم
اصلا عشق به همین ساده بودن هایش قشنگ است .!

 

#نرگس_صرافیان_طوفان


نوشته های خاص

نوشته های خاص

نمی تواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی ؟

چرا پاییز نماندی ؟

کسی نمی تواند به برف بگوید که چرا آب شدی ؟

یا اصلا چرا آمدی که آب بشوی ؟

کسی نمی تواند به زمین اعتراض کند که چرا سرد می شوی ؟

کسی نمی تواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری ؟

چرا برگ ها را حرام می کنی ؟

چرا زرد می شوی ؟

چرا اخم می کنی ؟

چرا اشک می ریزی ؟

کسی به تابستان نمی گوید چرا انقدر گرمی ؟

کسی نمی پرسد که بارانت کو ؟

از همه مهم تر بهار که همه چیز تمام است و هیچکس به بهار نمی گوید که تا الان کجا بودی ؟

و کسی نمی گوید که چرا همیشه نمی مانی ؟

هیچکس از تابستان توقع برف ندارد و هیچکس از زمستان توقع گرمای تابستان و کولر آبی ندارد !

همانقدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد آدم هم حق دارد !

آدم حق دارد یک وقت هایی زمستان باشد !

حق دارد یک وقت هایی سرد باشد !

یک وقت هایی دلگیر و گریان باشد !

یک وقت هایی به طرز خفه کننده ای گرم باشد !

گذر فصل ها طبیعت آدم است !

آدم همیشه بهار نیست .!

 


نوشته های خاص

نوشته های خاص

ایــن رُوزهــا

دِلَـمـ یِـکــ کُنـجِ سـادِهـ وُ صَمیمــی میخـواهَــد !

یِـکــ اِیــوان

بِــهـ سَمــتِـــ تَمــامِـ بـی خِیــالِ بُــودَنهــا

یِـکــ دُوسـتـــ

کِــهـ حَـواسِ مَــرا

اَز تَمــامِـ غَـمـ هـایَــمـ پَــرتـــ کُنَــد

مَـــن

دِلَــمـ کَمــی حــالِ خُــوش میخــواهَــد .!!

 

 

#نرگس_صرافیان_طوفان

 

 


نوشته های خاص

نوشته های خاص

اسما خیلی مهمن، خیلی !
توی بیهوشی، وقتی عمل تموم شد و مریضو باید برگردونیم
بهش ریورس می زنیم
یکم بعدش آروم آروم به هوش میاد و بیشتر وقتا
زیر لب هی با خودش یه اسمیو تکرار می کنه !
میگن تاثیر داروهای بیهوشیه
میگن هذیون بعد از عمله و هیچ اهمیتی نداره
اما یه بار یکی از مربیامون که حسابی پیر این رشته بود میگفت :


نوشته های خاص

نوشته های خاص

اِسمَش غُرُور نیست .

دُوستِتان نَدارَد

کَسی کِه دُوستَت دارَم نِمیگُویَد

کَسی کِه اِقرار نِمیکُنَد شَبهایَش بی حُضُورِ شُما صُبح نِمیشَوَد

کَسی کِه نِمیگُویَد صِدایِتان کِه بِلَرزَد دُنیایَش میلَرزَد

مَغرُور نیست

کَسی کِه دِلَش پَرواز میکُنَد بَرایِ آغَوشُتان

وَ سِفت بَغَل نِمیگیرَدِتان .

دُوستِتان نَدارَد

وَگَرنَه عاشِق غُرُور سَرَش نِمیشَوَد

میانِ آن هَمِه خواستَن .

 

#فاطمه_جوادی


نوشته های خاص

نوشته های خاص

واسش يه جوك فرستادم راجع به مشروطي و اين حرفا

مي تونستم كاملا چهرشو تصور كنم

حس مي كردم الان كه داره پي ام ميده موهاي خرمايي رنگشو با يه كش از پشت بسته،لم داده روو مبل

و داره لبخند ميزنه!

دو تا ايموجي خنده گذاشت نوشت مشروط نشي حالا !!

يه لبخند تلخي زدم نوشتم:

امتحان كه هيچي! ما مشروطيمون توو زندگي هم قطعي شده

نوشت: چرا مشروط ؟!

نوشتم:

دانشجوهاي تنبل وقتي به يه درسي مي رسن كه چهار واحديه و مطمئنن نميتونن پاسش كنن ،

تنها راه رو واسه پاس كردن اين مي دونن كه استاد دوسشون داشته باشه !

واسه همين آسه ميرن و آسه ميان كه شايد آخر ترم استاد نمره شونو بده !

حالا حكايت تو هم حكايت اون استاده !

تو همون"چهار واحديه" اي !

من تنهايي نمي تونم !

بايد دوسم داشته باشي !

اگه نه ميفتم !

اگه نه مشروط ميشم .

 

#كسرا_بختیاریان

 


نوشته های خاص

 نوشته های خاص

دختری رو میشناختم

که میدونستم عاشقِ کیه

دیدم دعاش رسیدن بهشه

اومدم دعا کنم برسن

دلم نیومد

حیف دختره بود .!!

 

جوری بد نباشید

که وقتی عاشقتون دعا کرد بهتون برسه

آدم دلش نشه یه آمین بگه

بی لیاقتی ام حد و مرز داره بخدا .



نوشته های خاص

کــاش مـی شُــد یِــه آگَهــی تِجـــاری هَـم بُــود ایــن شِکلــی :

دِل گِــرِفتِـــه تـان را بِـــه بـــالاتَـــریـن قِیمَـــت خَـریـداریــــم

شــانِـــه مــی دَهیــــم

سَـــر بُگـــذاریــد

دَردُ و دِل کُنیـــد  وُ

نَتَــرسیـــد اَز بَعـــــد .


نوشته های خاص

کاش می شُد آدَما سَرِشُونُو تِکُون بِدَ

وُ هَرچی فِکرِه بِریزِه بیرُون

مِثلِ نَمَکپاش !!

بَعد چِه خُوب می شُد

سَرِخالیتُو میذاشتی رُو بالِش

بِدُونِ فِکر وُ خِیالِ اِضافی

فَقَط آرُوم می گِرِفتی .

 

 

#دستهایم_حافظه_دارند

#محرابه_سادات_قدیری


نوشته های خاص

 

نوشته های خاص

بَر خَلقُ الله نیز واجِب تَر اَست

کِه دَر نُخُستین شَبِ قَبر

نُخُستین سُوالِشان اَز مَلائِک این باشَد  :

چِه بُود آن آهِ عَمیق

کِه حَتی

دَر مِهمانی هایِ شُلُوغ

دَست اَز گَریبانِ ما نِمی کِشید .؟!


نوشته های خاص

 

فیلتِرِمان کُنید

نَسلِ ما چیزی بَرایِ اَز دَست دادَن نَدارَد

با مَدارِکی کِه مَحضِ اِطِّلاع اَست وَ هیچ اَرزِشِ قانُونیِ دیگَری نَدارَد

واقَعاً هَم نَدارَد !

وَقتی تَمامِ اَرزِش ها بِه اِنتِخاب وُ اِنتِصاب وُ دِل بِخواهِ کَسانی بَند اَست

کِه با ما هیچ نِسبَتِ فامیلی نَدارَند

وَقتی سالها با خُونِ دِل دَرس خواندیم وُ اِنتِهایِ راه فَهمیدیم

آیَندِه سازیِ اینجا را مُورُوثی گُزینِش می کُنَند

وَقتی هَر ثانِیه شَرمَندِه یِ پِدَر وُ مادَری می شَویم

کِه عُمرِشان را بِه پایِ ما گُذاشتَند وُ این رُوزها

نِمی شَوَد عَصایِ پیریِ شان باشیم !

مُشکِل اَز شُما نیست

ما نَبایَد بِه دُنیا می آمَدَیم . بِبَخشید !

ما بایَد قَبل اَز آمَدَنِمان دَر می زَدیم

اَصلاً اَز اَوَّلَش هَم اِشتِباه آمَدِه بُودیم

دیگَر فایِدِه ای نَدارَد

نَسلِ زَبان نَفَهمِ ما چیزهایی فَهمیدِه کِه نَبایَد می فَهمید

تَمامِ بُحران ها هَم کِه دُرُست شَوَد ،

ذِهنِ اَز خواب پَریدِه مان، بِه هیچ وَعدِه وُ فَریبی نَخواهَد خوابید

وَ چِقَدر این بیداریِ عَمیق، تاوان دارَد این رُوزها

کارِ ما خِیلی وَقت اَست اَز کار گُذَشتِه

زِندِگی بَرایِ مان پُشتِ ویترین اَست

خُودِمان هَم کَم آوَردِه ایم

بِزَنید اَز بیخ وُ بُن فیلتِرمان کُنید راحت شَویم .

 

 

#نرگس_صرافیان_طوفان



نوشته های خاص

نوشته های خاص

عاشق کردن مردها ، زیاد هم کار سختی نیست !

همین که حرفشان را بفهمی

قربان صدقه ی مردانگیشان بروی

قبولشان داشته باشی

و به استقامتشان تکیه کنی

جنگجو ترین مرد عالم هم که باشند ،

دل می دهند .

و در هوای تو ، همان پسر بچه ای می شوند

که دلش قربان صدقه های گاه و بیگاهِ تو را می خواهد .

 

#نرگس_صرافیان_طوفان

 


نوشته های خاص

نوشته های خاص

گاهی وقت‌ها

دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی

دوستش بداری

و برایش چای بریزی .


گاهی وقت‌ها

دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی

بگویی سلام ، می‌آیی قدم بزنیم .؟!


گاهی وقت‌ها

دلت می‌خواهد یکی را ببینی

شب بروی خانه بنشینی

فکر کنی و کمی برایش بنویسی .

 

گاهی وقت‌ها

آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد .!

 

#افشین_صالحی


نوشته های خاص

نوشته های خاص

هركسي در رابطه اش تا يكجايي پيش قدم ميشود .

تو حرف نميزني ، او ميزند .

تو سراغي نميگيري ، او ميگيرد .

تو دلتنگش نميشوي ، او ميشود .

تو هديه اي نميخري ، او ميخرد .

تو دوستت دارم نميگويي ، او ميگويد .

اما .

يكجا با هميشه فرق ميكند .

تو نميروي ، او ميرود .

ميداني هر آدمي تا يكجايي در رابطه اش پاپيش ميگذارد

تا رابطه را حفظ كند !

اما هرچيزي كه يك طرفه باشد خسته كننده ميشود

و آن آدم جا ميزند !

و از يكجايي به بعد ميفهمد تلاش بيهوده است

و رفتن بهترين راه .

آنجاست كه ديگر فقط تو ميماني و تو .!

 

 

#نيلوفر_رضايي


نوشته های خاص

نوشته های خاص

دوستی میگفت :

خیلی سال پیش که دانشجو بودم،بعضی از اساتید عادت به حضور غیاب داشتند

تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند !

ابتدا و انتهای کلاسکه مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی  !

هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود ؛

هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود ،

حتی اگر نصف کلاس غایب بودند ،جناب مجنون میگفت:

استاد همه حاضرند!

و بالعکس اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس،میگفت:

استاد امروز همه غایبند!هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل با هم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند .

امروز خبر دار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است :

هیچ ده نیست . همه مردند .

شاید عشق همین باشد .


نوشته های خاص

نوشته های خاص

در زمان کریم خان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد

که در میان مردم به سیاه خان شهرت داشت

وقتی که کریم خان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد

او جزء یکی از بهترین کارگران آن دوران بود

در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت

بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت  نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند

وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد

و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید

سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند

و استاد معمار و  ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل می کردند

روزی کریم خان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت می کند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند !

کریم خان از سیاه پرسید :

چه شده نکنه نون نخوردی ؟!!

قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید !

سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت ؛

اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریم خان گفت :

قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود

چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته ،

سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد

اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد

او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند .

کریم خان فورا به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد

بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد

کریم خان مقدار پول به آنها داد و گفت :

امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی

این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت !

فردا کریم خان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا

پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود

بعد رو به همراهان کرد و گفت :

ببینید عشق چه قدرتی دارد

آنکه آجرها را پرت میکرد عشق بود نه سیاه خان .

 

آدم برای هرچیزی باید انگیزه داشته باشه .

و چه انگیزه ای بهتر از عشق .؟!


نوشته های خاص

 

نوشته های خاص

همیشه یک نفر را داشته باشید که وقتی از زمین و زمان شاکی شدید

بشود وکیل و حق را فقط بدهد به شما

حالا میخواهد حق با شما باشد یا نه

اصلا مهم نیست

یک نفر که

ترجیح مکررش ، اولویت اکیدش به همه ی دنیا

فقط شما باشید .

 

یک نفر که وقتی در غربت دنیا گم و گور شدید

با یک "دیوونه غصه ی چی رو میخوری؟من که هستم" گفتن

گند بزند به همه ی دلتنگی ها

به همه ی درد ها

به همه ی تنهایی ها .

 

یک نفر که وقتی خسته روبروی دنیا زانو زدید

فقط با دیدن پیامش بلند شوید و با همان دنیا تا آخر دنیا بجنگید

نه با دیدن چشمانش

و نه حتی با شنیدن صدایش

بلکه فقط با دیدن پیامش

 

همین .


نوشته های خاص

نوشته های خاص

اصلاً زنها را نميشود به امان خدا رها كرد

هرچقدر هم كه بگويي لوس ميشوند

رويشان زياد ميشود

باز بايد چهارچشمی هوايشان را داشته باشی .

خودت را نگاه نكن

با يك دود كردن سيگار

با يك قدم زدن

با يك موسيقی

ميشوی مثل روزِ اولت .

زنها اما دلشان يك آغوش ميخواهد و بس .

 

#علی_قاضی_نظام


نوشته های خاص

نوشته های خاص

مطمئنم همه می دانند که باید پنیر و ماست را گذاشت توی یخچال

 یا شیشه ی شربت را قبل از مصرف تکان داد

ولی همیشه روی در پنیر و کاغذ روی شربت این نکات را می نویسند

برای اطمینان شاید

برای یادآوری .

برای آنها که اولین بار است پنیر می خرند شاید فکر بدی نیست , چه اشکالی دارد

آنها که همیشه می دانستند و می دانند که نوشابه را باید خنک و تگری خورد ،

اصلا جمله ی "خنک بنوشید" به چشمشان نمی آید

ولی  اگر بنده خدایی اولین برخوردش با بطری نوشابه باشد ،

این جمله ی  کوتاه دو کلمه ای می تواند آینده ی رابطه ی او و این نوشیدنی را عوض کند .

میگویم کاش خدا هم  یک اتیکت روی هرکداممان نصب می کرد و با حداقل کلمات وصفمان می کرد

شاید روابطمان با آدم های اطراف بهتر می شد

 ساده و روشن .

 چیزهایی شبیه " اعصاب پرحرفی ندارد"

یا "در گرما بداخلاق می شود"

"هر چیز را یکبار بهش بگو"

"غیر قابل دوستی"

"طول می کشد تا یخش باز شود ؛ صبور باش"

خب آنها که می شناختند آدم را به مرور زمان مثل تمام  نوشته های روی بسته ها ، دیگر به آن توجه نمی کردند

و همان طور که کیسه های را جابه جا کنند با چشم بسته هم پنیر و شیر را میگذارند توی یخچال

و آدم های جدید حین برخورد با "بی احساس و غیرمنطقی" خیلی ساده راهشان را کج می کنند و

وقتشان را صرف کسی می کنند که روی اتیکتش نوشته باشد

" صمیمی و با معرفت ."

 

#فاطمه_شاه_بگلو


نوشته های خاص

نوشته های خاص

 

دنیا به آدم های رفتنی

به ناگهانی رفتن ها

به نیمه کاره رها شدن ها

نیاز دارد .

 

نیاز دارد

تا قدر بدانیم تمامِ دو نفره هایمان را

تا قدر بدانیم کنارِ هم بودن ها را

منفی اگر نباشد ، مثبت بی معناست

رفتن اگر نباشد ، ماندن ارزشی ندارد .


نوشته های خاص

 

 

 

 

 

 

نوشته های خاص

قدیم‌ها یک کارگر عرب داشتم که خیلی می‌فهمید ، اسمش قاسم بود!

 

از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری !

اول‌ها ملات سیمان درست می‌کرد و می‌برد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند، جنم داشت !

بعد از چهار ماه شد همه‌کاره‌ی کارگاه  ، حضور و غیاب کارگرها ، کنترل انبار ، سفارش ، همه چیز !

 قشنگ حرف می‌زد ، دایره‌ی لغات وسیعی داشت ، تن صدایش هم خوب بود ، شبیه آلن دلون ،

اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم ، قشنگ حرف می‌زد !


نوشته های خاص

نوشته های خاص

 

شانس دیدنت رو هر روز ندارم

ولی دوستت دارم .

 

وقتی دلم هواتو میکنه ،

حق شنیدن صداتو ندارم

ولی دوستت دارم .

 

وقت هایی كه روحم درد داره و میشكنه ،

شونه هاتو برای گریه کردن كم دارم

ولی دوستت دارم .

 

وقت دلتنگی هام بغلتو برای آروم شدن ندارم

ولی دوستت دارم .

 

آره همه وجودمی ولی

هیچ جای زندگیم ندارمت

و بین تمومه نداشتن ها باز هم با تمام وجودم

دوستت دارم  .

 

 

#ایلار_جهانگیری


نوشته های خاص

نوشته های خاص

اﮔﺮ ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ چشمان ﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ می ﺑﻮﺳﻴﺪﻧﺪ !

ﺍﮔﺮ قدیمی تر ها ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ نمی گفتند : ﻣﻨﺰﻝ

و یا ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻓﺮﺯﻧﺪِ ﭘﺴﺮ ﺧﻄﺎﺑﺸﺎﻥ نمی ﮐﺮﺩﻧﺪ !

ﺍﮔﺮ ﮔﻬﮕﺎهی ﺑﻪ ﺟﺎی پوشک ﻭ ﻣﻼﻗﻪ ﻭ ﺁﺑﻜﺶ ،

ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ می ﺩﻳﺪﻳﻢ .!


نوشته های خاص

 

نوشته های خاص

ﻣﻌﻠﻢ ﻋﺼﺒﯽ دﻓﺘﺮ را روی ﻣﯿﺰ ﮐﻮﺑﯿﺪ و داد زد : ﺳﺎراااا

دﺧﺘﺮک ﺧﻮدش را ﺟﻤﻊ وﺟﻮر ﮐﺮد ، ﺳﺮش را ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺖ و ﺧﻮدﺷﻮ ﺗﺎ ﺟﻠﻮی ﻣﯿﺰ ﻣﻌﻠﻢ ﮐﺸﯿﺪ

و ﺑﺎ ﺻﺪای ﻟﺮزان ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺧﺎﻧﻮم ؟!


نوشته های خاص

نوشته های خاص

 

مثلِ وقت هایی که بعد از چند ماه دنبال آهنگی گشتن ،

توی تاکسی میشنویش .

مثل وقت هایی که کل خانه را زیر و رو می کنی برای پیدا کردن چیزی و

شش ماه بعد زیر تخت پیدایش می کنی .

مثلِ پوتینی که آخر زمستان حراج می خورد .


نوشته های خاص

نوشته های خاص

 

وقتى #صداقت ‌يک ‌روباه زير سوال ميرود .

 

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ شبکه های خارجی یک ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺣﺶ ﭘﺨﺶ می کرد :

نشاﻥ داد يک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ تعدادى ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍ ﺭا ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩند

ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ۱۰-۲۰ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ يك ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ يك ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺗﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍلآﻥ میرود ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎنش را مى آورد !



نوشته های خاص

نوشته های خاص

بچه که بودم ، علاقه ی عجیبی به پیدا کردنِ گنج داشتم

محبوب ترین اسباب بازی هایم را داخلِ یک قوطی می گذاشتم و

آن را تویِ باغچه ی حیاط ، در یک جایِ مشخص ، خاک می کردم

تا روزی دوباره پیدایشان کنم و به لذتِ اکتشافِ گنج برسم .

که اسباب بازی ها ، برایم با ارزش تر از قبل شوند !


نوشته های خاص

نوشته های خاص

 

ده سالم بود

از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان

مسابقه شروع شده بود

از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم

هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد

دور آخر بود،مطمئن بودم که اول می شوم

سرعتم را کم کرده بودم چند متر آخر را آهسته تر می دویدم

یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت

باورم نمی شد .


نوشته های خاص

 

بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادربزرگ لواشک آلو واسم درست می‌کرد، منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم .

 

 سخت‌ترین مرحله،‌ مرحله‌ی خشک شدن لواشک بود. لواشک رو می‌ریختیم تو‌ سینی و میذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه .


نوشته های خاص

عاقد گفت :«عروس خانوم وكيلم؟»

گفتند :«عروس رفته گل بچينه .»

دوباره پرسيد :«وكيلم عروس خانوم؟»

- عروس رفته گلاب بياره .

عاقد گفت :«براى بار سوم مى پرسم؛ عروس خانم، وكيلم؟»

 

- عروس رفته.


نوشته های خاص

عاقد گفت :«عروس خانوم وكيلم؟»

گفتند :«عروس رفته گل بچينه .»

دوباره پرسيد :«وكيلم عروس خانوم؟»

- عروس رفته گلاب بياره .

عاقد گفت :«براى بار سوم مى پرسم؛ عروس خانم، وكيلم؟»

 

- عروس رفته.


نوشته های خاص

 

بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادربزرگ لواشک آلو واسم درست می‌کرد، منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم .

 

 سخت‌ترین مرحله،‌ مرحله‌ی خشک شدن لواشک بود. لواشک رو می‌ریختیم تو‌ سینی و میذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه .


نوشته های خاص

همیشه سیگار کشیدنت عذابم میداد

راستشو بخوای بیشتر از روی حسادتم بود !

نکه بخوام مثل شاعرها و نویسنده ها بگم چون لبات بهش میخورد حسودیم میشد

نه .!

حسادت میکردم

چون میدونستم آدما وقتی سیگاری میشن که خیلی غصه داشته باشن .

و غصه داشتن میتونه از نداشتن یه آدم به وجود بیاد !

من که کنارت بودم ! 

پس مطمئنا اونی که غُصشو میخوردی من نبودم .!


نوشته های خاص

وقتى پسر بچه اى پنج ساله بودم ، هر وقت كه مادرم مو هايش را باز مى كرد

پدرم آهى مى كشيد و با لبخندى عميق اسم بهار را صدا ميزد،

مادرم مى گفت :

دوست دارى مو هاى دخترمان هم اينگونه بلند شود ؟!

من هم هر بار مى پرسيدم :

 

پدر ! رابطه ى بين مو هاى مادر و خواهرم چيست ؟!


نوشته های خاص

شوهرش را دکتر خطاب می کرد

همانطور که با سر انگشتان ناخن‌ های از ته گرفته ‌اش بازی می کرد گفت :

« دکتر ساعت هفت از خواب بیدار می‌ شود

دوش می‌ گیرد و صبحانه می‌ خورد ، بعد می رود بیمارستان

ناهار هم خانه نمی‌ آید

شب حدود ساعت ده از مطب بر می‌ گردد ، شامش را می ‌خورد و

 

تا ساعت یازده تلویزیون نگاه می ‌کند و بعد هم کتابی ورق می ‌زند و می‌ خوابد .»

 


نوشته های خاص

 پر لایک ترین توییت 3 دسامبر ، مربوط به :

« ایزابلا کاردیناله دختر 26 ساله ی ایتالیایی ساکن شهر فلورانس »

ایزابلا یک معلول جسمی حرکتی ست !

او در ژانویه ی 2006 بعد از یک تصادف شدید برای همیشه مجبور به استفاده از ویلچر شد

توییت او اسکرین شاتی از کامنت یک پست در اینستاگرام بود .


نوشته های خاص

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب ورزشی کوچه جنوبی سرگرمی برای کودک 10 ماهه لژیونرها و افراد مشهور ایران و جهان e-moneyonline هیئت حضرت علی اکبر (ع) روستای دریاچه جیرفت ????تـــ❤ـــولد????