ده سالم بود…
از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
مسابقه شروع شده بود
از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
هرچه میگذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
دور آخر بود،مطمئن بودم که اول می شوم
سرعتم را کم کرده بودم چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
باورم نمی شد .
نوشته های خاص منبع
درباره این سایت